راس ساعت وارد برج میشویم. توی لابی درندشتی که جشن قهرمانی پرسپولیس را
هم میتوان همانجا برپا کرد منتظر میمانیم تا نگهبان برج به ساکن
آپارتمان شماره ۱۴۰۷ خبر بدهد میهمانهایش سر رسیدهاند. یک تلویزیون بزرگ
مداربسته، تصویر تمام سوراخسنبههای برج را مثل تکههای پازل جلوی چشم
نگهبانها چیده است.
حالا دیگر میشود حدس زد حضور سرزده رویانیان در اینجا شایعهای بیش
نبوده است. مگر اینکه سردار با ترفندهای پلیسیاش از این هفتخوانِ
تکنولوژیک گذشته و میزبان جوانش را غافلگیر کرده باشد!
به آپارتمان که میرسیم پیام تازه از تمرین برگشته و دارد ناهار میخورد.
اما دو جوانی که شب را در خانه او گذراندهاند هنوز پف چشمهایشان نخوابیده
است. پیام معرفی میکند: «علی و محمد، دوستهای قدیمیام... اینجا با
خونواده زندگی میکنم ولی الان رفتن سفر...»
تا ما روی راحتیهای سیاهرنگ جایی برای نشستن پیدا کنیم، علی چای اول را
برایمان ریخته است. اگر چه، "زریخانوم" هنوز برای تمیزکاری روزانه نیامده
و حتی علی که راهوچاه این خانه را خیلی خوب میداند موفق نمیشود چهار
فنجان تمیز برای میهمانها دستوپا کند...
* این چایی پلاستیکی که رفیقات آورده خوردنش خیلی کار میبرد! علیالحساب خودت هر چه دوست داری بگو تا ما دست و بالمان باز شود و سوال بپرسیم!
- (با خنده) چی بگم آخه؟
* هر چه دوست داری بگو... صدایت دارد ضبط میشود... اصلا بیوگرافی بگو!
- خب من سال ۱۳۷۰ به دنیا آمدم. توی تبریز. تا ۱۳ سالگی تبریز بودم بعدش
رفتم اصفهان. تیمملی نونهالان (زیر ۱۳ سال) بازی میکردم که آقای یاوری
مربیاش بود. همان آقای یاوری جور کرد رفتم اصفهان برای ذوبآهن. از ۱۳
سالگی اصفهان بودم تا ۲۱ سالگی. یعنی تا همین پارسال که آمدم پرسپولیس.
* این آقای یاوری که گفتی منظورت محمدآقا بود، بله؟ برادرِ کوچکِ سرهنگ یاوری؟
- بله... برادرِ ایشون (خنده شیطنتآمیزی روی چهرهاش ولو میشود)
* چرا وقتی اسم سرهنگ یاوری میآید شما میخندی؟! به تیمش که گل زدی، کری هم که برایش خواندی، باز هم مشکلات با او حل نشده؟
- نه... مشکلی نداریم دیگه (همچنان خنده از روی لبش محو نمیشود. یک خاطره
از پارسال و از محمودخان یاوری تعریف میکند ولی قول میگیرد که
ننویسیم... الان داریم سعی میکنیم روی قولمان بایستیم!)
* پس ذوبآهن از همان ۱۳سالگی روی پیام صادقیان سرمایهگذاری کرد و او را برداشت برد اصفهان. یعنی از همان سن و سال دور شدی از خانواده؟
- نه. خانواده همراهم آمدند اصفهان. هفت سال آنجا بودیم بعدش هم باز با من آمدند تهران.
* امروز از ساعتی که بیدار شدی تا الان چکار کردی؟
- امروز تمرین بودم دیگه. ساعت ۱۰ صبح تمرین داشتیم، بعدش هم آمدم خانه و ناهار و... بعد هم که شما آمدید.
* ساعت چند بیدار شدی؟
- ساعت ۹.
* روزهایی که تمرین نداشته باشی کی بیدار میشوی؟
- ساعت دوازده... یک... خلاصه ظهر!
* روزهایت چطور میگذرند معمولا؟ از مشغلهها و سرگرمیهایت بگو.
- معمولا اگر تمرین نداشته باشم توی خانهام. خیلی بهندرت از خانه میروم
بیرون، یعنی دیگر چطور بشود که بروم بیرون از خانه. خیلی که حوصلهمان سر
برود با بچهها یک دور کوچولویی میزنیم بیرون. رستورانی میرویم،
آبمیوهای میخوریم، بعد دوباره سریع برمیگردیم خانه.
* چرا اینقدر از بیرون فراری هستی؟
- بیرون رفتن را نیستم! کلا نیستم! از ترافیک و شلوغی و این چیزها فراریام.
* اصفهان هم همینطوری بودی؟
- آره. آنجا هم بیرونبرو نبودم. بیشتر دوست دارم توی خانه باشم و رفیق و
رفقا بیایند دور هم باشیم و بگو و بخند و اینها. تفریحم این شکلی است.
* این رفقا که میگویی از فوتبالیستها هم بینشان هست؟
- نه. با بچههای فوتبال کمتر رفتوآمد میکنم. ممکن است گاهی برویم خانه
همدیگر یک ساعت بنشینیم ولی بیشتر نه. دوستانی که خیلی با هم هستیم دوستان
غیرفوتبالیاند. دوستان خیلی قدیمی. مثلا همین علی که از زمان دبستان و
راهنمایی توی تبریز با هم بودیم. الان هم از تبریز آمده و چند روزی مهمان
من است. محمد هم که ۶ سالی هست میشناسمش و صمیمی هستیم. محمد همین تهران
زندگی میکند.
* تا تو چایات را میخوری دو تا سوال هم از علی و محمد بپرسیم... بچهها؛ این رفیقتان از وقتی آمد پرسپولیس و معروفتر شد جوّ نگرفتش؟! رفتارش تغییر نکرد؟
- علی: نه... من تقریبا ۱۶ سالی هست با پیام رفیقم و همیشه هم همینجور
خاکی بوده. یک زمانی توی مدرسه وقتی میآمد توی تیم ما خوشحال میشدیم که
الان تیم ما قوی میشه. بعدش که رفت اصفهان گفتیم خب الان حتما اخلاقش عوض
میشه. ولی نشد. بالاخره آوازه و شهرتی به هم زده بود ولی بازم همون شکلی
بود، انگار که داره توی تیم مدرسه بازی میکنه! الان توی این سنوسال
الحمدا... همه چی برای خودش داره ولی رفتارش هیچ فرقی نکرده.
* شده مثلا زنگ بزنی جوابت را نده؟ کمتر از سابق در دسترس باشه؟
- علی: نه بابا. اگر هم جواب نده بعدا خودش زنگ میزنه میگه مثلا تمرین
بودم یا کجا بودم که نشد جواب بدم. خلاصه همون آدم سابقه. شاید بهتر هم شده
باشه که بدتر نشده.
* پیام! چرا چشمغره میروی به علی؟ بگذار راحت حرفش رو بزنه!
- نه بابا (با خنده) من و این دیگه بعد از ۱۶سال خوب میشناسیم همدیگه رو.
این حرفها رو نداریم. کلا توی رفاقتهایم سعی میکنم هوای آن بچههای
قدیمی که عمری را با هم گذراندیم داشته باشم. اینها زیر و بم زندگی من را
دیدهاند، زمانی که هیچکس مرا نمیشناخت و هیچی توی زندگیام نداشتم اینها
کنارم بودند. نمیشود که حالا رنگ عوض کنم. بنابراین هوای قدیمیها را
دارم. اما آدمهایی که جدید میآیند توی زندگیام رفتارم با آنها یک جور
دیگری است.
* پیام صادقیانی که در پرسپولیس بازی میکند چقدر با پیام صادقیانی که ذوبآهن بود فرق کرده؟ از نظر اخلاق و رفتار؛ از نظر سبک زندگی؛ فوتبالی؛ خلاصه همه چیز.
- از نظر فوتبالی که فرقی نکردم. همانم که قبلا بودم. از نظر زندگی هم سعی
میکنم تغییر نکنم ولی خواه ناخواه تا یک حدی تغییر کردم. اینکه بازیهای
تیمت پخش مستقیم بشود، اینکه دائم توی دید باشی خودبهخود تاثیر میگذارد
دیگر. ولی من سعی میکنم تاثیرش زیاد نباشد.
* در ۲۱ سالگی از تیمی که بهزحمت ۲۰۰ تا هوادار داشت آمدی جایی که بعضی وقتها ممکن است ۵۰ هزار نفر صدایت بزنند. اینکه ۵۰ هزار نفر اسم آدم را صدا کنند چه حس و حالی دارد؟
- خب خیلی حس شیرینی دارد. آدم یک جورهایی میشود. یک جورهای خوبی! ولی
برای یک لحظه. حساش لحظهای است، سریع میگذرد. بعدش میآیی خانه و تمام
میشود میرود. دیگر انگار نه انگار.
* بین فوتبالیستهای ایرانی کدام بازیکن را خیلی قبول داری؟ حالا نمیخواهیم از کلمه "الگو" استفاده کنیم ولی کسی که هم اخلاقی و هم فوتبالی قبولش داشته باشی.
- کسی که هم اخلاقی خوب باشد هم فوتبالی... قاسم حدادیفر. قاسم از همه
نظر عالی است. فوقالعاده است، فوقالعاده. (روی کلمه "فوقالعاده" یک جور
عجیبی تاکید میکند. معلوم است خیلی به قاسم ایمان دارد.)
* با این حساب خیلی دوست داشتی او هم پرسپولیسی شود؟ که نشد.
- آره... اگر میآمد عالی میشد. اینجور برایت بگویم که اگر قاسم آمده
بود الان کل تیم یک جور دیگری بود. اصلا کیف میکنی وقتی کنارش بازی
میکنی.
* کوچکتر که بودی و فوتبال را پای تلویزیون دنبال میکردی ستاره محبوبت کی بود؟
- علی کریمی.
* که الان داری سر جای او بازی میکنی! تا حالا کنار کریمی بازی نکردی، نه؟
- نه. تا به حال پیش نیامده کنارش بازی کنم.
* دوست داری برگردد پرسپولیس؟
- بله. خیلی.
* البته یکجورهایی رفتن او به نفع تو شده. اگر کریمی بود جای تو کمی تنگ میشد.
- الان هم جایم چندان باز نیست! کلی بازیکن مدعی در پرسپولیس هست.
* از آمدن مسلمان هم بگو. تو و محسن سالهاست کنار هم بازی کردهاید.
- آره. توی تیمملی نوجوانان و جوانان بعد هم ذوبآهن. خیلی خوب شد که محسن آمد.
* جمعتان جمعتر شد. باند ذوبیها!
- (میخندد) جمعمان که جمع شد ولی این اسمش باندبازی نیست. بالاخره آدم
با سه چهار نفر نزدیکتر است و دوستی بیشتری دارد. این توی همه تیمها هست.
من با همه همتیمیهایم دوستم ولی با این بچهها کمی راحتترم.
* با این همسایهات هم خوبی؟ سیدصالحی؟
- آره. با سید میروم تمرین و میآیم.
* بین استقلالیها چطور؟ با کدامشان رفیقی؟
- با آنها هم بد نیستم. بین استقلالیهای الان که نمیتوانم بگویم با کی بیشتر رفیقم ولی بین استقلالیهای سابق با مهدی امیرآبادی.
* میانهات با جواد نکونام چطور است؟ همچنان معتقدی دعوت نشدنت به تیمملی ربطی به او ندارد؟
- خیلیها میگویند که دعوت نشدنم بهخاطر همان خطاست. هر کس مرا میبیند
همین را میگوید. میگویند وقتی داری این همه خوب کار میکنی چه دلیل دیگری
میتواند داشته باشد که دعوت نشوی! ولی من واقعا فکر نمیکنم ربطی به آقا
جواد داشته باشد.
* قبل از این ماجرا چند بار به تیمملی دعوت شده بودی؟
- برای غرب آسیا (کویت) دعوت شدم که دو بازی فیکس بازی کردم و یک بازی هم
۴۵ دقیقه. دو بازی دوستانه هم جلوی دو تیم آفریقایی بازی کردم.
* اصلا به نظرت نکونام اینقدر روی کیروش نفوذ دارد که مثلا جلوی دعوت تو را بگیرد؟
- والا میگویند خیلی با کیروش رفیق است. من که نبودم ببینم، دارم
شنیدهها را میگویم. میگویند رابطهاش با کیروش خیلی صمیمی است.
* پس شاید واقعا خبری هست!
- انشاءا... که اینطوری نیست.
* و اگر باشد؟
- اگر باشد واگذارش میکنم به خدا. این فوتبال تمام میشود ولی بالاخره آن
دنیایی هم هست. آن دنیا اگر کسی کاری کرده باشد باید جواب پس بدهد. من هم
حسرت این جامجهانی را نمیخورم. تازه ۲۱ سالم بیشتر نیست. حالا حالاها
میتوانم بروم جام جهانی.
* به بازی در اروپا هم فکر میکنی؟
- صد درصد.
* کدام کشور؟ کدام تیم؟
- آلمان. خیلی دوست دارم بروم دورتموند.
* امیدواریم بروی و تیم کلوپ را از این بحران بکشی بیرون! پس تیم محبوبت دورتموند است؟
- دورتموند و رئال.
* به به. چه خوب که طرفدار بارسا نیستی! حالا بازیهای اروپایی را جدی دنبال میکنی یا مثل علی کریمی سر فینال جامجهانی میگیری میخوابی؟
- اگر باشم نگاه میکنم. ولی اینطور نیست که بیرون باشم و مثلا حواسم باشد که برای دیدن یک بازی خودم را برسانم.
* حتی اگر بازی رئال و بارسا باشد؟
- بله. حتی رئال و بارسا!
* مردمی که زندگی امثال تو را از بیرون میبینند طبعا فکر میکنند خیلی خوشبختی. تیم بزرگ و شهرت و پول و محبوبیت و...
- ...دقیقا ...دقیقا
* خلاصه فکر میکنند تو هیچ غم و غصهای نداری. داری؟
- خیلی...
* "خیلی" را خیلی با سوز گفتی!! چی هستند این غموغصههایت؟
- شخصی است. نمیشود گفت.
* چرا... میشود!
- خب غموغصه آینده دیگه. ترس از آینده دارم همهاش. الان به قول شما همه
فکر میکنند ما اوضاعمان خیلی خوب است و همه چیزمان روبهراه و توی تیم
مطرح داریم پول پارو میکنیم و...
* پارو نمیکنید؟
- نه! اینطوریها هم نیست. واقعا اینطوری نیست. شما برو قرارداد ببند ۲
میلیارد، چه فایده؟ وقتی که پول نیست خیلی هنر کنی ۷۰۰ تا دستت را میگیرد
در کل فصل.
* داری ناشکری میکنی الان؟
- نه. خدا را شکر میکنم. ادعا هم نمیکنم که شرایط بدی دارم. ولی
خداییاش آنطور که مردم فکر میکنند هم نیست. مردم خیلی رویایی فکر
میکنند راجع به ما. الان امسال سال خیلی خوب و موفقی برای من بوده، از
اوضاعی که در پرسپولیس دارم هم راضیام. ولی اینجا فکر آدم دائم درگیر
است. اینجا آدم پیر میشود از اینهمه فکر و فکر و فکر...
* فکرِ چی؟
- فکر همه چیز. تماشاچی، ورزشگاه، بیرون، بازی، پرسپولیس، چه میشود، چه
نمیشود، نکند ببازیم دوباره! فکر همه اینها. ذوبآهن که بودیم اگر ۵تا
بازی را هم میباختیم کسی نمیگفت بالای چشمت ابروست. اینجا یک بازی ببازی
اصلا همه چیز برای آدم جهنم میشود. از خانه هم که بیرون نروی باز جوّی که
سر تمرین درست میشود آدم را له میکند.
* شماره تلفنات هم افتاده دست هوادارها که بهت زنگ بزنند؟
- یکی از شمارهها افتاده بود که زنگ میزدند. من هم خاموشش کردم.
* چه چیزهایی میگفتند؟ تماس جالبی بوده که یادت مانده باشد؟
- یکی زنگ زده بود میگفت چرا اینقدر تکروی میکنی؟ پاس بده بابا!!
* بد هم نگفته خدایی! تکروی میکنی دیگر... قبول نداری؟
- من تکروی میکنم ولی اختتامیهاش ختم میشود به یک پاس خوب. پاس گل میدهم.
* قبل از اینکه وارد پرسپولیس شوی چه احساسی داشتی و الان چه حسی داری؟ این همان چیزی است که فکر میکردی یا تغییر کرد؟
- وقتی آمدم اوایل خیلی استرس داشتم. نمیدانستم چطور میشود، اینجا میتوانم جا بیفتم یا نه. ممکن بود فوتبالم خراب شود کاملا.
* از کجا این بار از روی دوشات برداشته شد؟ که احساس کردی دیگر جا افتادی و موفق شدی توی پرسپولیس؟
- از بازی چهارم به بعد دیگر به خودم و جایگاهم مطمئن شدم. دو هفته اول که فیکس نبودم ولی با این حال بازی اول یک پاس گل دادم به سیّد. از بازی سوم با مس کرمان فیکس شدم و همان بازی هم گل زدم. بعدش هم دیگر فیکس بودم تا امروز.
* اول فصل از استقلال هم پیشنهاد داشتی؟
- نه.
* تو هم جزو همانهایی هستی که میگویند از بچگی پرسپولیسی بودهاند؟!
- نه بابا... دروغ چرا؟ توی دوران بچگی نه پرسپولیسی بودم نه استقلالی.
برایم هیچ فرقی نمیکردند. اصلا مهم نبودند. اما الان دیگر پرسپولیسیام.
* شاید هم تراکتوری بودی؟
- نه.
* از سپاهان هم پیشنهاد داشتی؟
- بله. از خیلی تیمها داشتم که سپاهان هم جزوشان بود.
* چرا آنجا نرفتی؟ خیلی از بازیکنها میگویند سپاهان گزینه بهتری است. چون کمحاشیهتر است و پولهایش را هم سر وقت میدهد.
- نه، من مشکلی با حاشیهها ندارم. اول فصل با مدیربرنامهام نشستیم مشورت
کردیم و به این نتیجه رسیدم که بیایم پرسپولیس. چون سال جامجهانی است من
هم دوست داشتم توی چشم باشم که دعوت شوم تیمملی.
* کلا انگار خیلی دلت میخواهد که توی چشم باشی و مثل نقش اولها رفتار کنی. اول فصل که تازه آمده بودی پرسپولیس راهبهراه با روزنامهها مصاحبه میکردی! یه جایی هم گفته بودی به من بگویید «نیمار آسیا»!
- خب دلیلش این بود که زنگ میزدند مصاحبه کنند من هم مصاحبه میکردم! بعد
هم از خودم که لقب درنیاوردم. جایی هم نگفتم به من بگویید نیمار! این را
هوادارها گفته بودند، من هم در مصاحبه گفتم که این را گفتهاند.
* خب... برویم سراغ بحث شیرین حاشیهها! از همین خبر آخری شروع کنیم. واقعا رویانیان سرزده آمده بود خانه تو؟
- نه بابا. سرزده که نبود. شب قبلش راجع به یک موضوعی با هم صحبت
میکردیم، یک کاری با هم داشتیم که گفت فردا بیایم خانهات صحبت کنیم؟ گفتم
آره بیا. فردایش آمد صحبت کردیم و حل شد. بعدش هم از اینجا رفت خانه
نیلسون. خانه خیلی از بچهها سر زد. ولی چون پیام صادقیان سال اولی است که
آمده و جوان است و اسم در کرده، این حرفها درمیآید. وگرنه چرا خانه
نیلسون رفته کسی چیزی نمیگوید؟
* شاید بهخاطر اینکه نیلسون متاهل است و هیچ وصلهای به او نمیچسبد!
- او که همسرش اینجا نیست خیلی وقتها.
* توی خبرها زده بودند یک خانم بازیگر هم توی این ساختمان هست که همین حاشیهها را پررنگتر کرده بود...
- اصلا من نمیدانم این خبرها را چه کسانی تنظیم میکنند. اتفاقا توی این ساختمان دو سه بازیگر زن هست نه یکی. ولی چه ربطی به موضوع دارد؟ خانم [...] همسایه روبهرویی ماست که فقط یکی دو بار همدیگر را توی راهرو دیدهایم و سلام و علیکی کردهایم. آن دو نفر دیگر هم طبقه بالا هستند و من حتی اسمشان را هم درست بلد نیستم.
* آنها تو را میشناسند؟ میدانند بازیکن پرسپولیسی؟
- بله.
* کمیته منشور اخلاقی احضارت کرده تا حالا؟
- بله، بعد از بازی پرسپولیس- استقلال آقای علیپور ما را احضار کرد رفتیم کمیته انضباطی و تذکر دادند که مدل مویتان مناسب نیست.
* غیر از تو بازیکن دیگری هم احضار شده بود؟
- من بودم و میثم حسینی.
* از استقلالیها کسی نبود؟
- با ما که کسی نبود. اگر هم کسی بوده جداگانه احضار شده.
* حالا موها را چه مدلی زده بودید؟
- مدل خاصی نبود. همین که بغلها را سفید کرده بودیم گیر دادند. گفتند شما الگوی جوانها هستید.
* بعد از تذکر اصلاحش کردید؟
- نه! همانطور ماند کسی هم چیزی نگفت.
* کلا از آن جوانهایی هستی که خیلی به تیپ و لباس و آرایش مو اهمیت میدهند؟
- بله. هستم.
* چند روز یک بار میروی آرایشگاه؟
- هفتهای یک بار.
* فقط پیش آرایشگر مخصوص خودت میروی یا ممکن است توی اردوها از آرایشگاه هتل هم استفاده کنی؟
- نه. فقط آرایشگر خودم.
* اصفهان هم که بودی آرایشگر خودت را داشتی؟
- بله.
* این آرایشگر تهران را از کجا پیدا کردی؟ بچههای فوتبالیست معرفی کردند؟
- دوستم بود. از قبل او را میشناختم.
* خب از بحث موهایت بیایم بیرون... برای کفش و لباسات ماهیانه چقدر هزینه میکنی؟
- دقیق که نمیشود گفت. کم و زیاد دارد.
* میانگین؟
- حدودا ماهی ۷، ۸، ۱۰ میلیون میشود. گاهی هم ۱۵ میلیون. بستگی دارد چه
بخواهم بخرم. مثلا یک ماه ممکن است ساعت بخرم که خودش ۱۰ میلیون میشود. یا
مثلا دو جفت کالج بخرم میشود ۷، ۸ میلیون.
* ماشینباز هم که حتما هستی؟ زیاد ماشین عوض میکنی؟
- بله. زیاد. همیشه هم ضرر میکنم.
* الان ماشینات چیه؟
- TOYOTA- GT قرمزرنگ. من معتقدم لباس و ماشینم
باید عالی باشد. دوست دارم چه توی بازی و چه بیرون از زمین به تیپ و
قیافهام برسم. هر کس هم هر چیزی میخواهد بگذارید بگوید، بالاخره شکی نیست
که من دشمن هم زیاد دارم. در اولین فصلی که آمدم تهران و در یک تیم بزرگ
بازی میکنم خدا را شکر عالی کار کردم و بهخاطر همین شاید خیلیها چشم
نداشته باشند موفقیتم را ببینند. اینکه حساسیت روی من زیاد باشد و بیشتر
از بقیه زیر ذرهبین باشم برایم مهم نیست. مهم این است که فوتبال خوبی بازی
میکنم و هوادارها تا الان از بازیام راضی بودهاند.
* ما بازیکنی مثل نیکبخت واحدی هم داشتیم که یک زمانی همین کارها را میکرد و فوتبالش را هم عالی بازی میکرد. ولی بالاخره همین حاشیهها متنِ فوتبالش را قورت داد!
- به نظر من مورد نیکبخت فرق میکرد. نیکبخت زمانی توی این فوتبال مدل مو
میزد که اصلا کسی نمیدانست مدل مو یعنی چه! اما امروز من مدل مویی میزنم
که ۹۰ درصد جوانهای جامعه دارند میزنند و چیزی نیست که بهاصطلاح "تک"
باشد و از خودم در آورده باشم.
* میخواهی بگویی او خیلی خاصتر و افراطیتر بود؟
- آره... نیکبخت یه خرده هم بر و رو داشت و خوشگل بود! بیشتر توی چشم بود.
* هیچ به این فکر میکنی که یکوقت به سرنوشت نیکبخت و مجاهد و... دچار نشوی؟ در مورد سبک زندگیات با کسی مشورت میکنی؟ بزرگتری، راهنمایی، کسی را داری؟
- به نظر من همه چیز دست خود آدم است. به شخص آدم بستگی دارد. اسمش هم
زندگی شخصی است. زندگی شخصیات زندگی سالمی باشد پیشرفت میکنی. به قول
معروف آدم زندگی خودش را بکند و آتو دست کسی ندهد موفق میشود. چرا بعضیها
فکر میکنند کسی که به تیپ و قیافهاش میرسد حتما هدف خاصی دارد؟ کسی ریگ
به کفشش باشد اصلا نیازی به این کارها ندارد. بازیکن پرسپولیس و استقلال
به ظاهر خودش هم نرسد، حتی ماشین هم نداشته باشد، آنقدر هستند که از سر و
کولش بالا بروند! نیازی به این حرفها نیست. من فقط دوست دارم خوب بگردم.
این هم اسمش جوانی است. من جوانم، الان جوانی نکنم کی بکنم؟
* چقدر اهل فیلم و سینما هستی؟
- فیلم میبینم ولی توی خانه.
* آخرین بار که سینما رفتی کی بود؟
- خیلی وقت پیش. یادم نیست. (در این لحظه دوستش محمد یادآوری میکند که
آخرین بار در اصفهان و برای فیلم مارمولک سینما رفتهاند) ولی تئاتر رفتم
یکی دو بار. دوستم مهدی خزلبانی که تئاتر بازی میکند دعوت کرد رفتم
یوسفآباد- تئاتر گلریز. تئاترشان را خیلی دوست داشتم ولی خب راحت نبودم.
مردم من را شناخته بودند و جو سنگینی شده بود. کلا بهخاطر همین قضایا در
خانه نشستن را ترجیح میدهم. کلا نیستم. (اساسا کلمهای که پیام صادقیان
بیشتر از تمام کلمات به کار میبرد همین است: نیستم!)
* پس سینما را همینجا جلوی السیدی دنبال میکنی. آخرین فیلمی که دیدی و دوست داشتی چی بود؟
- شاهگوش!
* کتاب چی؟ کتاب میخوانی؟
- نه. اهل کتاب خواندن نیستم.
* تحصیلاتت در چه سطحی است؟
- دیپلم.
* فرصت نشد بیشتر درس بخوانی یا دوست نداشتی؟
- نه. دوست نداشتم.
* چند وقت پیش گفتگو میکردیم با بهزاد فراهانی، هنرمند سینما و تئاتر. میگفت فوتبالیستهای بزرگ ما باید سواد و فرهنگشان هم بالا باشد. باید شاهنامه بخوانند! میگفت بازیکن ملیپوش دیگر یک آدم معمولی نیست، پس باید فرهنگش هم درجهیک باشد. فکر و رفتارش هم درجهیک باشد. تا یک وقت گند و آبروریزی بالا نیاورد. تو چقدر به این چیزها معتقدی؟
- ببخشید، شما اگر بروید توی خیابان از هر کس بپرسید کثیفترین حرفهها
کداماند حتما یکی از گزینههایشان سینما و بازیگری است! در حالی که
سینماییها سواد و تحصیلات بالایی هم دارند. فضای فوتبال کثیف، فضای سینما
هم کثیف. حالا فوتبالیستها بیسوادند، آنها که باسوادند چرا وضعشان این
است؟!
* ببین، قرار نیست که دوباره جنگ سینماییها و ورزشیها را راه بیاندازیم! همان روزها چند بازیکن (از جمله سهراب بختیاریزاده) مصاحبه کردند و همین جوابها را به ایشان دادند. الان میخواهیم درباره یک "نگرش" صحبت کنیم نه یک "شخص". حرفی که ایشان زده یک نگرش است که بعضیها به آن اعتقاد دارند بعضیها ندارند. اینکه ورزشکار ملی باید آدم مطلع و بافرهنگی باشد را قبول داری یا نه؟ حالا شاهنامه خیلی سنگ بزرگی است، اما اینکه باید چهار تا و نصفی کتاب خوانده باشد را قبول داری؟
- من اینقدر میفهمم که یک چیزی هست به نام "رفتار". بازیکنی که در سطح
بالاست و دیده میشود باید مراقب رفتارش باشد. این هم چیز پیچیدهای نیست
که توی کتابها دنبالش بگردیم. الان هم تقریبا هیچکدام از فوتبالیستهای
ما نمیروند کتاب بخوانند. منِ پیام صادقیان هم وقتی از ذوبآهن به
پرسپولیس آمدم خیلی بیشتر حواسم به رفتارم هست. خیلی کارهایی که آنجا
میکردم اینجا نمیکنم. این "درست رفتار کردن" را قبول دارم اما اینکه از
ورزشکار بخواهند مصلح اجتماعش باشد درست نیست. ما باید ببینیم هوادار از
فوتبال چه میخواهد. آنها گل میخواهند و برنده شدن. بازیکن استقلال و
پرسپولیس این کار را باید خوب بلد باشد وگرنه دکترا هم که داشته باشد
فایدهای ندارد.
* ولی یک چیزهایی هست که بازیکن اگر نداند و رعایت نکند خیلی زود از گل زدن و دریبل کردن هم میافتد. تداوم پیدا نمیکند. این تداوم داشتن چقدر برای تو مهم است؟
- حتما مهم است. من که گفتم بازیکن باید رفتار درست داشته باشد، باید سالم زندگی کند تا پیشرفت کند.
* حالا یک سوال دیگر؛ این تداوم و پیشرفت برای تو مهمتر است یا پول درآوردن؟ توی انتخابهای آیندهات چقدر به درآمد بیشتر فکر میکنی؟
- البته پول هم خیلی برایم اهمیت دارد. من سعی میکنم هر دو را با هم داشته باشم. هم پیشرفت فنی هم درآمد بالا.
* اگر مجبور به انتخاب باشی چه میکنی؟ فرض کن یک طرف تیمی است که پول زیادی ندارد اما پیام صادقیان را از نظر فنی بالاتر میبرد، و طرف دیگر مثلا یک باشگاه عربی ایستاده با پول کلان و کیفیت پایین.
- گفتم که، سعی میکنم هر دو را با هم داشته باشم ولی پول هم چیزی نیست که
بشود از آن گذشت. مگر من چند سال میتوانم بازی کنم؟ یک روز ۳۵ ساله
میشوم و باید برای خودم پشتوانه خوبی درست کرده باشم. الان شما فرهاد
مجیدی را نگاه کنید. این همه سال در کشورهای عربی که شما میگویید کیفیت
ندارند بازی کرد، در عوض آیندهاش را تضمین کرد و حالا با خیال راحت دارد
زندگی میکند. چه اشکالی دارد آدم در ۳۵ سالگی مولتیمیلیاردر شده باشد و
باقی عمرش را پادشاهی کند؟
* تو ترجیح میدهی یک مولتیمیلیاردر بشوی یا مثلا ۱۰۰بازی ملی در کارنامهات داشته باشی؟
- مسلما اولی را ترجیح میدهم. اگر آینده مطمئنی نداشته باشم ۱۰۰بازی ملی
را میخواهم چه کار؟ شما فکر میکنید کسی به علی دایی بابت آن همه بازی و
گل ملی احترام میگذارد؟ نخیر! او اعتبارش را از میلیاردها ثروتش دارد نه
از بازیهایش. مجتبی محرمی مگر کم بازی ملی دارد؟ مگر کم بازیکنی بوده؟
الان کجاست؟ اصلا من از خود شما میپرسم. اگر یک روزنامهای ۲۰میلیون حقوق
بدهد و یک جای دیگر دومیلیون اما در روزنامه دومیلیونی بتوانید مدال بهترین
روزنامهنگار ایران را بگیرید، چکار میکنید؟ از خیر حقوق ۲۰میلیونی
میگذرید؟ آن مدال اینقدر میارزد؟
* خود مدال که نه، ولی عنوان «بهترین...» اگر واقعی باشد بله. حتما میارزد. کیفیت مسئله مهمی است. اگر در وجود کسی آنقدر استعداد هست که میتواند «بهترین» باشد، باید بهترین بشود وگرنه آن استعداد را هدر داده. کفران نعمت کرده. اگر پتانسیل تو این است که سالها بهترین بازیکن ایران باشی پس باید باشی. تو و جهانبخش و مسلمان و... شاید همان نسلی باشید که قرار است ایران را بعد از n سال قهرمان آسیا کنید. به اینها هم فکر میکنی؟
- من به این فکر میکنم که ما کمکم داریم حرف همدیگر را نمیفهمیم! (با خنده) بیا کوتاه بیاییم تا دعوا نشده.
* تقصیر خودت بود. صادقانه و بیشیلهپیله جواب دادی این شکلی شد! این آخر کاری باید اقرار کرد حرفهایی که میزنی حرف دل خیلیهاست، اما بقیه با سیاست حرف میزنند و اینجور دغدغهها را رو نمیکند. آرزو میکنیم ۱۰سال دیگر هم همین شکلی ببینیمات؛ نه از تکنیکهایت چیزی کم شده باشد نه از صراحت لهجهات. اما فراموش نکن؛ هنوز هستند کسانی که محرمی را بیشتر از دایی دوست دارند!